نویسنده: ف. مصباحی


 
اسلام خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضی اش هم معتبر است که عادل باشد، فقیهش هم معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعه اش هم باید عادل باشد-از ذات مقدس کبریا گرفته تا آن آخر. زمامدار باید عادل باشد؛ ولاتشان (1) هم باید عادل باشند. این ولاتی که در اسلام می فرستادند، والیهایی که می فرستادند به این طرف و آن طرف، امام جماعتشان هم بود، باید عادل باشد. اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بین زمامداران نباشد، این مفاسدی است که دارید می بینید. اسلحه دست اشخاص غیرصالح، اسلحه دست اشخاص ناصالح، اشخاص بی انصاف، بی عدالت.

رسول خدایی که سالهای طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد برای اینکه، عدالت ایجاد بشود. تبع ایجاد عدالت فرصت پیدا می شود برای اینکه هر کس هر چیزی دارد بیاورد. وقتی که آشفته است نمی توانند، در یک محیط آشفته نمی شود که اهل عرفان، عرفانشان را عرضه کنند، اهل فلسفه، فلسفه شان را، اهل فقه، فقه شان را، لکن وقتی حکومت یک حکومت عدل الهی شد و عدالت را جاری کرد و نگذاشت که فرصت طلبها به مقاصد خودشان برسند، یک محیط آرام پیدا می شود، در این محیط آرام همه چیز پیدا می شود.

شما شنیده اید که حضرت امیر با آن ظاهراً یهودی بود که در محضر قاضی واقع شدند، در صورتی که حضرت امیر رئیس بود. وقتی که احضارش کرد، رفت پیش قاضی. قاضی وقتی که اباالحسن به ایشان گفت، اشکال کرد به او که نه، به آن هم هر چه می گویی به من هم همین طور بگو.(2) این دستوری است برای همه ی ماها که باید در مسند قضا، یکی که نشست، همه ی ملت پیشش با یک نظر باشد. تمام نظرش به اجرای عدالت باشد. عدالت، در دشمنش هم به طور عدالت، در دوستش هم به طور عدالت. نه اینجا مسامحه کند و نه آنجا سختگیری کند.

علی بن ابیطالب - سلام الله علیه- همه ی عالم اگر کافر هم می شدند به حال او فرقی نمی کرد؛ جز غصه خوردن به اینکه چرا اینها دارند خلاف می کنند، و الا مشی او هیچ تغییری نمی کرد. آن روزی که تو خانه نشسته بود، با آن روزی که یک خلافت دارای آن وسعت - که ایران یک جزئش بود تا مصر و در حجاز و همه ی اینجا تحت سیطره بود و از اروپا هم یک مقداری- هیچ فرقی در حال روحی اش نبود که حالا که من دارای یک همچو چیزی هستم، باید مثلاً چه بشود، هیچ ابداً در روح او هیچ فرقی نمی کرد. برای اینکه روح ، روح الهی بود. روح الهی در آن فرقی نمی کند یک جمعیت کمی تحت نظر او باشد، یا یک دنیا باشد، در حال روحی او فرقی نمی کند. او موظف است عدالت کند. می تواند با این چهار تا که هست عدالت بکند؛ اگر توانست، به همه جا عدالت را گسترش می دهد.

رسول ختمی - صلی الله علیه و آله و سلم - که برای اصلاح بشر آمده بود و برای اجرای عدالت آمده بود و برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا، و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند که فقط قضیه ی عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت. انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات به معنای خودش این ایجاد عدالت است در انسان. اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به عدالت بر گردد، این عدالت در او
تحقق پیدا کرده است. اگر در عقاید یک انحراف و کجیهایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده ی صحیح و صراط مستقیم، این ایجاد عدالت است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدی موعود - سلام الله علیه- که خداوند ذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در اولین و آخرین، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد، و آن چیزی که انبیا موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند، خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که همه ی انبیا آرزو داشتند، لکن موانع، اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند، و همه ی اولیا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود.

قرآن، یک بعدش این است که ظلم را از بین بشر بردارد و عدالت اجتماعی را در بشر ایجاد کند.

حکومتهای اسلامی حکومتهای عدالت است. برای عدالت آمده اند. حکومتها نیامدند که به مردم بزرگی بفروشند. حکومتها خدمتگزار باید باشند. اگر از خدمتگزاری تخلف بکنند خلاف موازین اسلام است. اینطور نبوده است که حکومتهای صدر اسلام بخواهند که یک آقایی به
مردم بفروشند. بخواهند که قدرتمندی کنند. آنها برای خدمت به مردم و جنگهایی که می کردند هم، خدمت به مردم بوده و تمام اقداماتشان برای این بوده است که مردم را نجات بدهند.

تاریخ نشان می دهد که وقتی اسلام جایی را فتح کرده است مردم آنچنان به اسلام رو کرده اند و به دولتهای قبلی خود پشت کرده اند؛ نظیر ایران که با آغوش باز به اسلام و تشیع روی آوردند. احکام اسلام روی عدالت است. زندگی حکام با پایین ترین افراد، یک طور بوده است. رئیس مذهب ما (3) که حکومتش وسیع بود -چندین مقابل ایران، حجاز و مصر و ایران و همه ی آنها تحت سیطره ی او بود- زندگی اش از همه ی افراد ملت پایین تر بود. عدالت را بالاتر از هر کس که تصور شود اجرا می کرد. در محکمه اگر ادعایی علیه او بود حاضر می شد، در محکمه می نشست. حکم خلاف [قاضی] را قبول می کرد. تشیع در عین مقاومت، عادل است؛ و عدالت یعنی «نه ظلم بکن و نه زیر بار ظلم برو». برنامه ی تشیع را امام ما در این دو کلمه خلاصه کرد: نه تحمل ظلم بکن و نه ظالم باش. برنامه ی کلی تشیع و اسلام همین است.

فرق ما بین رژیم اسلامی انسانی با سایر رژیمها این است که در این عدالت هست،... یکی از فرقهایش قضیه ی عدالت اجتماعی است. هیچ یک از رژیمهای دنیا، غیر از آن رژیم توحیدی انبیا، توجهش به معنویات انسان نبوده است؛ در نظر نداشته است که معنویات را ترقی بدهد. آنها همه در دنبال این بوده اند که این مادیات را استفاده از آن بکنند و یک نظام مادی در عالم ایجاد کنند. و انبیا اصلش آمده اند برای تزکیه ی نفوس انسانی؛ تعلیم و تربیت کتاب و حکمت و مهار کردن این طبیعت. که انسان قبل از مهار کردن طبیعت به دست انبیا به طور اصلاح، همه چیز را می خواهد. انسان کما اینکه یکی از موجودات عالم است؛ و یک حیوانی است، منتها حیوان قابل تربیت. هیچ یک از... قوایی که در انسان است محدود نیست. انسان شهوتش محدود نیست به اینکه نظام داشته باشد مثل سایر حیوانات؛ بلکه از سایر حیوانات هم بدتر است. غضب انسان محدود نیست به اینکه در یک موردی اعمال غضب بکند، در یک موردی نکند؛ غیر محدود است. سلطه ی بر سایر کشورها، بر سایر گروهها، محدود نیست که با یک نظمی بر آنها غلبه کند؛ غیر محدود است. انسان شهوتش همچو غیر محدود است که هیچ مرزی ندارد. هیچ فرقی ما بین افراد نیست. اگر غضب کند هیچ مرزی ندارد که در آن مرز محدود باشد. مهار تا نشود، تا اشخاصی که باید مهار کنند این قوای انسان را تا مهار نکنند، غیر محدود و مطلق است. انبیا آمده اند که با تعلیم و تربیت الهی و با تزکیه ی نفوس مهار کنند این قوه های غیر محدود انسان را.

از مزایایی که در حکومت اسلام هست... عدالت... است...
حکومت اسلام و شخص اول، که خلیفه است بر مسلمین و به منزله ی سلطان است نسبت به مسلمین، زندگی عادی اش از افراد طبقه ی سه پایین تر و با مردم، با همین طبقه ی فقرا، همدرجه در زندگی هستند؛ و عدالت اجتماعی و عدالتهایی که اجرا می کند اسلام به مصلحت تمام طبقات، سابقه در بشر ندارد. حکومت اسلام مثل حکومتهای دیگر از قبیل سلاطین، از قبیل رؤسای جمهوری نیست. حاکم اسلام حاکمی است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه می آمد جلوس می کرد و آنهایی که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع می کردند؛ و طوری بود اجتماعشان که کسی که از خارج می آمد نمی فهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و کی از فقراست. لباس همان لباس فقرا و عشرت همان عشرت فقرایی. و در اجرای عدالت طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پایین ترین افراد ملت بر شخص اول مملکت، بر سلطان، بر رعیت ادعایی داشت و پیش قاضی می رفت، قاضی شخص اول مملکت را احضار می کرد و او را هم حاضر می شد؛ و اگر چنانچه حکم بر خلاف اومی کرد تسلیم بود.

پی نوشت :

1-جمع والی به معنای حاکم ایالت.
2-شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید؛ ج 17، ص 65.
3-امام علی (ع)،ر.ک: به:کنزالعمال؛ ج4، ص 6.

منبع:کتاب عدالت در نظام اسلامی